دل پیچه

ساخت وبلاگ
به نظرم یکی از کاربردی ترین دروسی که می تونست در یکی از مقاطع آموزش داده بشه و درش کم کاری شد آموزش "بیدار شدن در یک صبح سرد" ه! به چنان چالش و جدیدا عذابی تبدیل شده که از شب قبل استرس بیدار شدن فردا صبح رو دارم. جالب این که کل خونه گرمه به جز اتاق من! تا اونجا که شبا با سویی شرت می خوابم. تختمو چسبوندم به شوفاژ، پتو هم می ندازم روش دقیقا یه کرسی می شه. بعد دم دمای صبح که سرده اون زیر مثل بهشته ^_^ بهشتی که با دل خون باید ازش جدا شم. L اینه که صبحا یه جوری از خونه می زنم بیرون انگار بهم توهین شده. حتی تا موقعی که می رسم اداره اون روی خوبمه! بعد فکر کنید در چنین اوضاع احوالی یه همکار داریم صبحا میاد می گه "صبح زیبای شما بخیر!" و ازین مدل پرت و پلاها... یعنی دلم می خواد با اره برقی بیفتم دنبالش... ازینا که بگذریم می خواستم اینو بگم که به نظر من همانا یکی از چیزهایی که به دست های یک خانم یا به عبارت دقیق تر یک lady  تشخص می ده ناخن های بلند و زیبای سوهان کشیده و گاها لاک زده شده است. ^_^ من از بچگی عادت به بلند کردن ناخن نداشتم، بس که ظریفم! هر باریم که اقدام کردم یه جوری به طرز فجیع و در دل پیچه...
ما را در سایت دل پیچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1aftabparastb بازدید : 141 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 13:36

مامان مدت هاست گیر سه پیچ داده که تو چرا با خواستگارهات این طور حرف می زنی؟ چرا این قدر می پری به مردم و چرا انقدر ایراد می گیری و از این مدل حرف ها... آنوقت امروز یک خانمی زنگ زد راجع به امر ازدواج با بنده صحبت کند. می گویم "الان بازرسی هستم و نمی توانم صحبت کنم" و قرار می شود بعدا تماس بگیرد. عصر زنگ می زند می گویم "الان شیفت هستم نمی توانم صحبت کنم" می پرسد "پس، فردا زنگ بزنم؟" فکر نشده جواب می دهم که "حقیقتش الان حضور ذهن ندارم فردا کجا هستم!" واقعا هیچ تمایلی به صحبت کردن نداشتم و هر کسی به جز ایشان بود احتمالا تا همینجا از رو رفته بود ولی ایشان معلوم بود عزمش را جزم کرده! توی خانه هم مامان از این جا و آیدا از راه دور توی تلگرام هی توی گوش بنده می خوانند که "بنده خدا نیتش خیره... زنگ زده خواستگاری کرده. نزنی لت و پارش کنی یا بشوریش ها!!!" بعد مامان می گوید:"اصلا نمی خواد تو حرف بزنی... شماره منو بده بگو با من صحبت کنه!" همین موقع خواهر جان می رسد. مامان می گوید قضیه از چه خبر است و حالا نوبت خواهرجان است که بگوید:"می خوای شماره منو بده. تو بلد نیستی حرف بزنی!" برایم عجیب است که دل پیچه...
ما را در سایت دل پیچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1aftabparastb بازدید : 144 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 13:36

بعد از این همه وقتی که نبودم الانم که پای کامپیوتر نشستم حرف خاصی واسه گفتن ندارم. روزام به کار و تمرین های پیانو می گذره. سریال بیگ بنگ تئوری رو تا سیزن 10 دیدم. خییییییلی خوبه ^_^ ولی Game of throne از نظرم مزخرف محض بود. هر قسمت رو در 5 دقیقه reviewوار نگاه می کردم. به عبارتی همش داشتم می زدم بره جلو ولی بی خیالش نمی شدم! یعنی احساس مسئولیتی که من در قبال دیدن این سریال در درون خودم احساس می کردم اشک به چشم خودم میاورد! حتی عذاب وجدان داشتم که چرا از چنین سریال محبوبی خوشم نمیاد؟!! کل وقتی که با یه قیافه کج و کوله پاش نشسته بودم و تند و تند تخمه می شکستم، یه صدای درونی دائم تو گوشم می گفت: what is wrong with me?!!!  اگر براتون جالبه سریال های بعدی در دست اقدام هم friends و Grays anatomy هستند... ^_^ بگذریم... واسه یه کاری apply کردم و فعلا فقط یه سری فرم پر کردم و منتظرم واسه مصاحبه دعوتم کنند. دوستانی که قبلا مصاحبه رفتند هم کلی منو ترسوندن که قبل رفتن یه دور رساله بخون و برو چون سبک سوالاتشون شب اول قبریه! چند روزی هم هست که دارم تحقیق می کنم کدوم مرجع تقلید کمتر سخت می گیره که ر دل پیچه...
ما را در سایت دل پیچه دنبال می کنید

برچسب : گزارش کار آزمایشگاه فیزیک مدرن,گزارش کار آزمایشگاه فیزیک 2,گزارش کار آزمایشگاه فیزیک 1 کولیس, نویسنده : 1aftabparastb بازدید : 142 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 13:35